نفیرسیمرغ

ساخت وبلاگ
من جوانی مادرت را دیده ام...روزهایی که شاد می آمد و خسته برمی گشت و بعد از دیدن تو خستگی پر می کشید و روی طاقچه آواز می خواند. بعد بالهایش را باز می کرد و دور سرت می چرخید تا تو برایش بخندی.من جوانی م نفیرسیمرغ...
ما را در سایت نفیرسیمرغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafiresimorgho بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 11 آبان 1399 ساعت: 14:06

حس های غریبی از پشت شاخه های نسبتا خشک سرک می کشند. و خیابان ها به موازات تو همینطور که مسیر مستقیم را طی میکنی ترک میخورند و تا عمق سیاهی زمین شکاف بر میدارند. تو می مانی و راه باریکه ای... تو می مان نفیرسیمرغ...
ما را در سایت نفیرسیمرغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nafiresimorgho بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 11 آبان 1399 ساعت: 14:06